نشسته ام روی صندلی، دست هایم را به هم گره زده ام ... هرچه فیلم جلوتر میرود حس میکنم قلبم تند تر میزند، بعد یک هویی از یک جایی به بعد بغض میگیرتم، بعدِ بعدِ بعد تر آن جا که مامانِ از تلوزیون صحنه ی کشته شدن پسرش را میبنید، بغضم میترکد و اشک هایم سرازیر میشود.. فیلم تمام شده ولی هنوز توی فکر فائزه و شهاب داستان هستم... , ...ادامه مطلب
آخه آدم وقتی شمارو داره، وقتی به شما فکر میکنه، وقتی با یاد شما حالش خوب میشه... وقتی آدم عشقش شما باشی میتونه حتیاگه روز عشق هم باشه به عشق دیگری فکر کنه؟... عشق من یا صاحب الزمان... بنفسی انت امنیة شائق يتمني من مومن و مونه ذكرا فحنا... تو زیباترین آرزوی منی..., ...ادامه مطلب
مثلا اگر قرار بو من بین تمام شغل های دنیا یک شغل را انتخاب می کردم ، شاعر بودن را انتخاب می کردم....فقط حیف، حیف که شاعر بودن را نمیشود انتخاب کرد، شاعر بودن باید انتخابت کند، بعد بهت یک عدد حس و ذوق, ...ادامه مطلب
به غیر از"م" اول ش هیچ شباهتی بین اسم مائده و مریم پیدا نکردم که بعضی ها هنوز که هنوزه با این که از دوستان قدیمی مامان هستن، به من می گن مائده...-_- ,شباهتی,وجود,ندارد ...ادامه مطلب
از کرامات خواهر زاده... همین بس که... مثلا ی تسبیح تربت دارم که کیپ دستمه... عادت دارم شبا قبل خواب دور دستم بندازم...گاهی هم برای بیرون رفتن...زیر استین م قایمش می کنم.... صبح ها هم که بیدار میشم...میگذرامش زیر بالشتم، بیشتر مواقع... ازکرامات شان همین بس که رفتم، دیدم حضرت عشق مون جای تخت ایستادن, ...ادامه مطلب
امروز خیلی روز خاصی بود ...هر طور که فکرش را می کنم...می بینم از خاص هم خاص تر بود...نه این که اتفاق خاصی افتاده باشد...نه ...ولی امروز ذهنم درگیر این بود که چه طوری بعضی ها ان قدر با ادب می شوند.. که امام زمانه ی شان را در هر امری بر خودشان ترجیه می, ...ادامه مطلب
اینکه کم تر می نویسم ...به خاطر اینه که فعلا به دفتر خاطرات روزمره ام بسنده می کنم... اینکه مطالبمو رمز دار می کنم به خاطر اینه که دوست ندارم وبلاگم خیلی فاز غم بگیره... تا الان اگه می گفتم رسیدن به خدا توی دو تا کلمه خلاصه میشه مما تحبون ...دادن مما تحبون... الان می فهمم چرا مما تحبون دادن ادمو به خدا نزدیک می کنه به خاطر له شدن استخونا ...پیر شدن...غم داشتن چشما...معده درد گرفتن های مسمتمر ... بی خوابی های خسته گی اور...حتی ...مردن.. ... میشه اون گوشه های دلتون برای منم دعا کنید؟... ,اینکه میگم حقیقته حقیقت,اینکه دلتنگ توام اقرار,اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر؟ ...ادامه مطلب
.... کتاب را ورق می زنم و یک پاراگراف می خوانم: این حدیث امیر المونین... در حدیثی از حضرت رسول آمده که فرمودند: بهشت به سلمان و ابوذر علاقه مند تر است تا سلمان و ابوذر به بهشت... سر تکان می دهم. باشد خدا! مرا بازی بده،هر طور که عشقت می کشد. هر طور که فکر می کنی شاخته می شوم، حتی اگر می خواهی به جای تک تک کلمات این کتاب سلمان بگذاری تا بخوانم و بسوزم و یکپارچه حسرت شوم، از خواندن فرار نمی کنم. امشب تنهاتر از هر شب مقابلت می نشنیم و صدایت می زنم؛ می نشینم و نگاه می کنم ببینم برایم چه رقم زده ای. حتی اگر یک کتاب پر از سلمان مقابلم گذاشته باشی که بخوانم و دل بکنم...که ب,اگر خدایی باشد,خدا نگهدارت باشد,یادمان باشد خدایی هست,باشد که خداوند,نگهدارت خدا باشد,یادمان باشد خدا,وقتی خدا باشد ...ادامه مطلب