باشد خدا...

متن مرتبط با «لحظه ها» در سایت باشد خدا... نوشته شده است

از حُسن ها

  • امروز با مامان ساعت هفت شب جایی برنامه ریزی داشتیم، خیابون ها انقدر خلوت بود که مثل این ندید پدیدا گاززز می دادیم... درسته چهارشنبه سوری بیشتر دردسرسازه ولی  یکی از حُسن هاشم  نبودن  ترافیک  ..., ...ادامه مطلب

  • کارهای بزرگ...

  • امروز دانشگاه  یک مادر شهید دعوت کرده بود، برای سخنرانی...مادر"ش" داشت تعریف‌ می‌کرد...از راهی کردن پسرش... تا خبر دادن شهادت پسر"ش" و بعد نیامدن جنازه‌اش... یک‌هویی وسط‌حرف ‌های‌"ش" بغض‌ش می‌گرفت...بعد خود"ش" را کنترل می‌کرد... که استقامت کند... ...داعش از بین رفت...ولی این وسط...چه خانواده هایی که باید با جای خالی فرزندان دلبندشان زندگی کنند... به نظرم این خانواده ها توانستند عشق شان را به صاحب عزای امشب‌ به بهترین شکل ممکن اثبات کنند....برای این‌که  بهترین های‌شان را به پیشگاه حضرت رب تقدیم کردند...برای این‌که پاره ی تن‌شان را هدیه داده‌اند...نه مثل ما که از کوچک ترین های چیز های‌مان نمی‌گذریم... شب شهادت امام حسن عسگری...قلب صاحب الزمان گرفته است...  کاش مثلا بلد بودیم... در این شب شهادت, ...ادامه مطلب

  • _بدون بهانه_

  • بعله تا امروز که آقا حسین _گلِ خاله_ مشد بودند نمی‌شد درس خوند، از امروز که دیگه رفتن تهرون هیچ بهونه ای وجود نداره برای درس نخوندن.تفریح و درس نخوندن بسه! بریم یکم درس بخونیمبلکن رستگار شویم. , ...ادامه مطلب

  • "چهار"

  • یک جایی هم در کربلا به‌ش می‌گویند تل زینبیه... که آوردن اسم‌ش هم سخت است...  آدم می‌ماند دعا کند خدا قسمت کند یا نکند... دعا کردن‌ش یک جور غم دارد دعا نکردن‌ش هم... دعا کردن‌ش ...سخت است... چون اصلا اصلا نمی‌شود تصور کرد بر  سر یک خواهر چه آمده در ای, ...ادامه مطلب

  • الا وسعها...

  • فرموده... لا یکلف الله نفسا الا وسعها...یعنی تا جایی که توان در بدن‌ت داری...باید خودت را برای حسین علیه السلام وقف کنی...یعنی تا آخرین نفس‌ت باید بگویی حسین... یعنی اگر می توانی خانه ات را وقف هیئت کنی... چرا که محفلی که ذکر حسین در آن آورده شود..می‌شود قبه الحسین... می‌شود نور...اهل خانه نور می‌شوند...اگر نمی توانی،سر در خانه ات یک پرچم مشکی بزن ....نمی توانی نذری برایش پخش کن...اگر نه، هزینه‌ات,وسعها ...ادامه مطلب

  • چهارم!

  • اصل‌ش این است که باید حر می‌بود، اگر حر نمی‌بود همه‌یمان یک جای کارش ناامید می‌شدیم، یک جای‌ش دیگر ادامه نمی‌دادیم، یک جای‌ش احساس می‌کردیم دیگر از چشم افتاده‌ایم..یک جای‌ش دیگر احساس نمی‌کردیم یکی بعد تمام بدی هایی که در حق‌ش کرده‌ایم، باز دوست‌مان داشته باشد.. یکی که مثل هیج کس نیست... باید حر می‌بود تا هی به ما یاد اوری کند...هر چه هم که باشیم...باز  آغوش ارباب همیشه باز است... ... این شب ها، ه,چهارم ...ادامه مطلب

  • چشم هایش...

  • مثلا از بین همه ی اعضای بدن بعضی هایش خاصن...بعضی هایش نفوذین... مثل...مثل چشم ...چشم های ش... همه اش قشنگ است...ولی چشم های ش قشنگ ترین است...همه اش خاص است ولی چشم های ش خاص ترین است...همه اش غریب است ولی چشم های ش غریب تىین است...همه اش دل بر است...ولی چشم  های ش دل را می کند... یک نگاه به چشم های ش انداخت بعد دیگر سرش را بالا نیاورد.. بعد دیگر نتوانست به چشم های ش نگاه کند...چشم های ش فرق می , ...ادامه مطلب

  • تا بی نهایت...

  • طولانی مدت که قسمت نمی شود بروم حرم، از یک هفته بیشتر یعنی، وقتی می رسم حرم باید بروم فقط و فقط و جلوی ضریح...وقت هایی که می روم جای ضریح کفش هایم را می دهم به کفشداری... امروز وقتی داشتم کفش داری شماره یک قسمت بانوان کفش هایم را می دادم، یک هویی دیدم خاله مامان، خادم کفش داری شده است...این خاله ی , ...ادامه مطلب

  • آخر هایش...

  • الهی قسمتتان بشود، کربلای معلا که مشرف می شوید... ان شاءالله با سامرا قسمتتان بشود...اصلا سرداب مقدس امام زمان  تشریف  می برید، فرق می کند...خیلی تحمل دوری آقا سخت می شود...همان جاست از ته دل آقا را با تمام وجود می خوانید.. ولی یک جای دیگر هم همین طور است.... می دانید کجا؟...حرم حضرت عباس... حرم ار, ...ادامه مطلب

  • آدم های خاص!

  • ......گاہ بے دل و دماغ میڪندگاہ شور و شوقِ ڪار میشودعشق توهر دقیقہ اے بہ شیوہ اےدر نهانم آشڪار میشود......یا حضرت اما......إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّامریم/96 , ...ادامه مطلب

  • پیشنهاد عیدانه

  • سلسله مباحث استاد پناهیان در رابطه با نزدیک شدن به خدا... که من  باهاشون زندگی کردم... دوست داشتم باهاتون اشتراک بزارم... اگر دوست داشتین هر شب یک صوت و گوش بدین ... یا مثلا تو راه هستین، تو ماشین، هر جا اگر دوست داشتین البته... : ) پیشنهاد عیدانه کــــلــــیـــــک, ...ادامه مطلب

  • از آن جمعه ها

  • این جمعه از آن جمعه هایی ست که از نظر دل گیری رد خور ندارد...... روز های جمعه دل گیر است... اما این جمعه دل گیری ش مضاعف است... این جمعه مدینه دیگر فاطمه ای ندارد ... دیگر علی، زهرایی ندارد... نمی دانم قلب حضرت شان این روز ها چگونه زده است از غربت جده ی شهیده اش... اصلا نمی دانم چشم هایش را چه غمی گ, ...ادامه مطلب

  • در خیلی ها...

  • یک. کتف چپ م به شدت درد میکند. دردش میپیچد توی تنم و این چندخط را مینویسم دو. به خدا درد دارد این همه کثافت. به خدا من بچه مذهبی هم دیگر خسته شدم از دیدن مذهبی هایی که درونشان لجن زار معایب است و بیرون شان محاسن. امام صادق اینها با امام صادق ما فرق دارد که میفرماید «لا تکونوا علینا شینا» یا امام این, ...ادامه مطلب

  • بعضی چیز ها

  • بعضی چیز ها هستند که هر موقع یادش می فتم دل م می گیرد..  ...  مثلا روزی  که پیامک اومد مریم جان ؟... می خواستم بگم مامان زهرا فوت شدند... وای انگار می خواست دنیا روی سرم آوار شود... زهرا...  وقتی برای امتحان های ترم اومد مدرسه بعد 3،4روز از فوت ماه مانش... پاهایم قدرت جلو رفتن را نداشت...فقط دیدم زهرا با خاله اش اومده مدرسه و آرام گریه می کند...سال کنکور بود...آخرای سال... نتوانستم ...  ولی ...ولی رفتم جلو... تا من را دید .... از خود بی خود شد... انگار که بغضش ترکیده باشد...  زهرا از چند وقت پیشش باهام درد ودل کرده بود ... مریم خیلی نگرانم مامانم مریضه...  و منی که تا چند روز پیشش برایش از امید حرف می زدم چه باید می گفتم... منی که برایش از معجزه حرف می زدم الان باید رو برویش می ایستادم... و باید ... زهرا خودش را در بغلم انداخت و تا در جان بدن داشت گریه می کرد... گریه که نه داد می زد ...ضجه می زد... همه ی بچه ها دور و برمان جمع شده بودند ...همه گریه می کردند... هرچه دلداریش می دادم...اصلا ... هیچ فایده ای نداشت... زهرا از خود بی خود شده بود...و فشارم می داد و داد میزد... ... آن روز وقت, ...ادامه مطلب

  • میدون بهارستان

  • میدون بهارستان خیلی دوره از خونه ی مائدشون... ولی به خونه ی آقاجون اینا خیلی نزدکیه ... آقاجون با اینکه یکی از ثروت مندای زمان خودشون بوده ولی خونشون تو پامنار بوده...ی خونه ی قدیمی خیلی خیلی بزرگ ....خونه ای که از یک سرهنگ کل شو خریده  بودن ... یعنی نزدیک بودن الان دیگه نیستن ..کلا تهرون نیستن... بعد از مرگ آقاجون و گرفتن خونشون توسط میراث فرهنگی اومدن مشهد... هنوزم که هنوز هست هر موقع با ماه مان می ریم بازار بزرگ ماه مان دلش می گیرد .... وقتی از محله شان رد می شویم... با مائده و... که رفته بودیم بازار...رد که می شدیم گفت :عه عه مریم این جا شعبه ی دانشگاهتون تهرونشه ها ... دانشگاهی که کلی براش زحمت کشیدی....کلی درس خوندی که قبول بشی...کلی دعا دعا کردی... دانشگاهی که ی زمانی خیلی بهش رغبت نداشتی ولی یهویی عاشقش شدی... عاشق محیطش ... عاشق سطح درسیش که از فردوسی صد برابر بالاتره و علامه ای که عاشقش بودی... دانشگاهی که عاشق استاد هایش بودی مخصوصا استاد انصاری نویسنده ی کتاب گلبانگ رهایی ،شکر و شکایت...هزار تا کتاب تفسیر دیگه...  ...  میگمم: مائده می دونی  ی چیز دیگه ایو؟این دانشگاه شهید پ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها