میگفت: رفته بودند چادر بخرند، یک مدل را انتخاب کرده بودند، طرحش هم خیلی قشنگ بوده اما وقتی که گفته اند قواره ای چند آقا؟ گفته ۹۰۰ تومن, گفتهاند نه خیلی هم زیبا نیست، یک دونه قشنگ ترش را بدهید. فروشنده بهشان یک مدل دیگر را که نشان داده ، گفته این ۳ میلیون است... گفتنهان, ...ادامه مطلب
بسم رب الحسین دلم درد دارد خیلی هم درد دارد.... از کجا شروع کنم؟ از کدامین درد بنویسم، که بالاتر از این درد باشد؟ درد دارد که جماعتی که دم از اباعبدالله میزنند و دم به دقیقه راجب هیئت رفتن یا نرفتن و برپا کردن بیرق حسینی اظهار نظر میکنند... ما در حدی نیستیم که بخواهیم به کسی بگوییم هیئت برود, ...ادامه مطلب
شما مثل مادرید... همیشه با شما بودن حالم راخوب کرده... ولی امشب عجیب بغض نشسته به گلویم بانو جان... آخه عجیب وفات شما بوی شهادت حضرت مادر(س) را میدهد..., ...ادامه مطلب
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب
کاش یک دل وسیع داشتم ارباب جان...برایت یک روضه ی درست و حسابی مینوشتم... کاش نفس داشتم تا از تو می گفتم...کاش ... کاش... کاش... ولی حیف حیف که از شما که می نویسم نفسم میگیرد.... حالم بد میشود... ا, ...ادامه مطلب
خدایا، هرچه را دوست داشتم، از من گرفتی، به هرچه دل بستم، دلم را شکستی. به هر چیزی که عشق ورزیدم، آن را زائل کردی. هر کجا که قلبم آرامش یافت، تو مضطرب و مشوشش نمودی. هر وقت که دلم به جایی استقرار یافت، تو آوارهام کردی. هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور نمودی...تا به چیزی دل نبندم و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم، فقط تو را بخواهم تو را بخوانم، تو را بجویم، و تو را پرستش کنم... کتاب نیایش ها ، شهید چمران... , ...ادامه مطلب
با مامان که رفته بودیم مسجد ولیعصرِ نزدیک خونه ی مائده سادات ، خانم برگشت از مامان پرسید: گفت : ببخشین شما مادر شهید رسول خلیلی هستین؟... _شهید رسولِ خلیلی_ _خدایا ما را مدیون خون شهدا نکن..._ شده است مثلا از یک جایی به بعد همه چیز برایتان خسته کننده شده باشد؟... شده است مثلا دلتان پرواز بخواهد؟... مامان بهم میگن مریم سادات ادم تو محرم صفر که میشه عجیب به سرش هوای کربلا میزنه. وقتی محرم،صفر تموم میشه این هوایی شدن کمتر میشه... میگم: مامان جون، وقتی محرم صفر هست حداقل یک نقطه ی امیدی داری، هیئت ها همه قبة الحسین هستند... یک جایی هست که بتونی خودت را نگه داری و خودت را به باب الحسین وصل کنی...ولی وقتی محرم صفر تموم میشه...یک هویی ته دلت خالی میشه، اون موقع است که دلت میخواد زمین و زمان, ...ادامه مطلب
می گفت همه ی این هایی که روز عاشورا مقابل چشم های امام شان صف بسته بودند، همه یشان که از امام شان بدشان نمیامد....یک عده یشان حتی امام شان را دوست داشتند...یک عده یشان حتی محبت امام شان را در دل داشتند ولی شمشیرشان بر علیه امام شان بود.... می دانی چرا...با این که محبت امام شان در دل داشتند ولی روبروی چشم های امام زمانه یشان صف بسته بودند....برای این که محبت شدید نداشتند...اشد حبا شان برای امام ش,توانی,بگویی ...ادامه مطلب
این طوری است که نیمه ی شعبان ها به جای این که دلم باز شود، ته دلم را یک غم بزرگ می گیرد... بغض خفه ام می کند...دلم می خواهد فریاد بزنم...ولی مشکل این جاست فریاد هم بلد نیستم... اصلا هیچی بلد نیستم... اصلا بلد نیستم با چه زبانی باید از خدا بخواهمش... , ...ادامه مطلب
می دانی جان دلم امروز بعد از ظهر که خودم تک و تنها بعد از یک روز خستگی آور خودم تک وتنها رفته بودم کافی شاپ و برای خودم موکا سفارش می دادم به چه فکر می کردم؟... به این که عشق آدم ها را بزرگ می کند... روحشان را قوی می کند... عشق آدم ها را به خدا نزدیک تر می کند... اصلا حدیث است که من عشق و عف...مات, ...ادامه مطلب
کاش یک تکه سنگ بودم .. یک تکه چوب ، مشتی خاک ،کاش یک سپور بودم ، یک نانوا ، یک خیاط ، دستفروش ، دوره گرد ، پزشک ، وزیر ، یک واکسی کنارِ خیابان کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت ، کاش دلم از سنگ بود .. کاش اصلا دل نداشتم ، کاش اصلا نبودم ، کاش نبودی .. کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد .. آخ ! کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم یا یک مشت خاک باغچه ات .. کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی کاش چادرت بودم ، نه .. کاش دستهایت بودم کاش چشمهایت بودم ، کاش دلت بودم نه .. کاش ریه هایت بودم تا نفس هایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری کاش من تو بودم .. کاش تومن بودی .. کاش ما یکی بودیم .. یک نفر دوتایی ... ... ... روی ماه خداوند را ببوس برچسب:عاشقانه های یک دختر شیعه ,کاش نبودی,کاش نبودی تو زندگیم,کاش اینقدر نبودی ...ادامه مطلب
چند وقت پیش ی پستی گذاشت بود فاطمه سادات با این نام ((توت فرنگی با طعم خدا)) بعدش این که من می گویم خود فاطمه هم توت فرنگی است با طعم خدا... که توسط خود خدا برای من فرستاده شده... مگر نه؟.. وگرنه تو اوج روز هایی که تنهایی و ... وتتها دوستت هم ازدواج کند و دیگر مثل قبل نتوانی رویش حساب باز کنی...وقت هایش به شدت پر باشد... خدا از آن بالا برایت تالاپ یک دوست دیگر میندازد...که آن قدر دوستش داشته باشی که دیگر کمبود هایت کم تر و کم تر شوند... هرچند با تو شاید خیلی فاصله دارد ولی .... که مثلا برایش بگویی حرف وامانده ی گلویت را و پشت سر هم اشک بریزی و راه کار نشانت بدهد... یک راهکاری که شبش جوابت را بگیری... یا هر حرفی که در تنهایی هایت باید به دوشت بگیری بیاید کمکت کند و یکمش را به دوشش بگیرد... من هم می گویم این ادم های دوست داشتنی که یکهو از وسط نیستی هست می شوند ... و می شوند جزء بهترین هایت، خدا آن ها را فرستاده... مگر نه؟ : ),توت فرنگی بافتنی,توت فرنگی بازی,توت فرنگی با نمد ...ادامه مطلب