امروز دانشگاه یک مادر شهید دعوت کرده بود، برای سخنرانی...
مادر"ش" داشت تعریف میکرد...از راهی کردن پسرش... تا خبر دادن شهادت پسر"ش" و بعد نیامدن جنازهاش...
یکهویی وسطحرف های"ش" بغضش میگرفت...بعد خود"ش" را کنترل میکرد... که استقامت کند...
...داعش از بین رفت...ولی این وسط...چه خانواده هایی که باید با جای خالی فرزندان دلبندشان زندگی کنند...
به نظرم این خانواده ها توانستند عشق شان را به صاحب عزای امشب به بهترین شکل ممکن اثبات کنند....برای اینکه بهترین هایشان را به پیشگاه حضرت رب تقدیم کردند...برای اینکه پاره ی تنشان را هدیه دادهاند...نه مثل ما که از کوچک ترین های چیز هایمان نمیگذریم...
شب شهادت امام حسن عسگری...قلب صاحب الزمان گرفته است...
کاش مثلا بلد بودیم... در این شب شهادت پدرشان... بلد بودیم با حضرتشان عهد های بزرگ میبستیم...که برای سرور قلب مبارکشان...یک کار هایی را بگذاریم کنار...
مثلا بلد بودیم از غربتشان اندکی کم کنیم...مثلا بلد بودیم...تمام زندگیمان را دو دستی تقدیمشان کنیم...
آجرک الله یا صاحبالزمان
باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 0:14