فرقش این است که در حالت عادی کار کردن ، بدو بدو کردن از این کار به آن کار آدم را خسته میکند...اما نوکری این اقا...نوکری این ارباب...تا لحظه ی اخر... هی بدو بدو...دستمال ها را جمع کن...غدا هارا جمع کن...جاروکردن...استکان شستن... کفش جفت کردن ها... غذا دادن ها...ظرف شستن ها...چای ریختن ها...جسم آدم را ممکن است خسته کنند... اما بعدش روح آدم را نیرو میبخشد...به روح یک شعف خاصی میدهد...یک حال خوشی که غیر قابل وصف باشد... فرق نوکری این اقا با بقیه ی نوکری ها در این است که توی دستگاه این اقا نوکر ها عجیب آقا میشوند...
فرقش این است...یک توپ دارم قلقیه ...میزنم زمین هوا میره...میزنم زمین هوا میره...میزنم زمین هوا میره...یعنی هی هرچه بیشتر برای این اقا خودت را بشکونی...هی هرچه بیشتر خودت را از فیس و افاده به دور کنی...پا روی نفس بگذا ی به حب این اقا...هی خودت را نوکر کوچک کوچک کوچک در نظر بگیری...خوب نوکری کنی...بیشتر میبرندت بالا...بیشتر میپری بالا...بیشتر هوا میری...
فرقش در این است...که در این جا...نوکر بدن اربابش میمیرد...
فرقش در این است که در این دستگاه مادر به نوکر هایش میبالد...
برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 196