بدون شما...

ساخت وبلاگ

انصار چه کسانی بودند؟

انصار کسانی بودند که در زمان پیامبر چه خدمت هایی برای اسلام انجام دادند.! و پیامبر چه قدر دوستشان داشت...

اما وقتی ماجرای ثقیفه را دیدند، سکوت کردند، و هیچ نگفتند ... سکوتی که در برابر باطل بود و از دختر پیامبرشان دفاع نکردند...

امروز دقیقه ها داشتم به این فکر می کردم...اگر ما هم... تحت تاثیر فشار های جامعه،امام زمان مان را بفروشیم چه می شود...ممکن است مثلا خسته شویم از هم رنگ نبودن... ممکن است مثلا ما هم وقتی به عقب تر هایمان نگاه بیندازیم افسوس بخوریم وبگوییم یادش بخیر چه روزایی داشتیم، چه حال خوشی داشتیم... ممکن است مثلا بزنیم به سیم آخر و آقایمان را به گناه هایمان را بفروشیم...

و بعد و بعد تر ... به حدی برسیم که اصلا انکارش کنیم... و بعد و بعد تر بترسیم از آمدنش...

امشب داشتم به مادر می گفتم ... یا حضرت مادر مزد عزاداری هایمان را بعد از ظهور آقای غریبمان همین را بدهید که هیچ وقت از شما جدا نشویم، چنان عطشی از شما در وجودمان رخنه کند که به خاطر شما تمام گناه هایمان را زیر پا بگذاریم....مادر اگر قرار است روزی عشق شما در سینه هامان نتپد،اگر قرار است مهدی غریبتان برای گناهان ما اشک بریزد، نباید آشنمایمان می کردین، حالا که  آشنایمان کردین  اگر یک هویی ولمان کنیم ما طاقتش را نداریم... که مثلا  یک روزی برسد که دیگر چادرتان را از سرمان برداریم برای یک رنگی با جامعه ای که روز به روز بد تر میشود، تحملش را نداریم بدون چادرتان نفس بکشیم،اگر قرار است ناصبر شویم، نا شکیب شویم،بداخلاق شویم،به فکر فقرای جامعه نباشیم و فقط به فکر خودمان باشیم، غرق در تجملات شویم، و حرف های خاله زنکی، با باد های روزگار رنگ عوض کنیم، ازدواج کنیم و به وسیله ی همسرمان مورد آزمایش قرار بگیریم و مثل قبل برایتان نسوزیم و   ... بچه دار شویم و محبت بیش از اندازه به بچه هایمان  ما را از یاد شما غافل کند...دعا کن هیچ موقع ازدواج نکینم، اگر قرار است هرموقع ازدواج کنیم هدفمان این است که به شما نزدیک تر شویم نه که دور تر... اگر قرار است مادر شویم،پدر شویم، هدفمان تربیت کردن فرزندانی برای شماست...برای نوکری فرزندان شما... 

دعا کن نباشیم مادر... ولی نرسد این چنین روز هایی ... روز هایی که بدون شما... بدون فرزندانتان برای ما بگذرد مثل زهر است... مثل زنده زنده مردن است..تمام قشنگی های این دنیا برای ما زیر قبة الحسین تان اتفاق میفتد، برای لحظه ای که شما به ما نگاه کنید، لحظه ای که به شما وصل شویم، شبیه خودتان شویم، لحظه ای که از ما به مهدی غریبتان غمی نرسد...

لحظه ای که وقتی پیر شدیم وقتی به عقب نگاه بندازیم بگوییم خدایا شکرت که برای غم فراق مهدی غریبمان پیر شدیم، برای مصبیت های حسین(ع)، مظلومیت شب های علی(ع)، برای مادر(س)...برای شما...نه برای سرگرمی های این دنیای شلوغ پلوغ الکی...

مادر جان ما مزد عزاداری از خودتان می خواهیم...

ما مزد عزاداری از فاطمه می خواهیم...

از این شب های دلگیری که وقتی می بینی همه می روند راهیان نور، جایی که حضرت مادر خیلی از شهدا را خریدند...

یا حضرت مادر می شود ما را هم بخرین...خسته ایم مادر جان...دل تنگیم...

این صوت هر موقع گوش می دهم یاد دوم دبیرستانم میفتم که رفتم راهیان نور...



باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 14:06