مهمان سرا

ساخت وبلاگ

با یار جمعه ها یا پنج شنبه ها بیشتر جمعه ها البته می‌‌رویم پیاده‌روی...

به پیشنهاد من جمعه،  با ماشین بابا رفتیم خیابان گردی، البته با دست فرمون این‌جانب.

یار پیشنهاد میدهد که  خیابان سعدی پارک کنیم و از آن جا تا خیابان واعظ طبسی پیاده برویم و بعد از خیابان واعظ طبسی برویم به سمت حرم.

با یار در حال قدم زدن هستیم، نزدیک حرم که می‌شویم ساعت  حدودا ۱۲:۳۰ ظهر است.

بوی غذاهای مهمان, سرای حضرت بدجوری پیچیده.

چند وقت پیش ها در اپلیکیشن رضوان برای غذای حضرت اسممان در امده بود. ولی هنوز رزور نکرده بودیم. به یار می‌گویم کاش غذامونو رزرو کرده بودیم امروز می‌گرفتیم.

یار می‌گوید: خانم امسال دیگه به ما غذا نمیدن آخه ما یک بار کد ملیمون ثبت شده برای‌گرفتن غذا( مهمان سرای حضرت تا یک سال بعد از عقد بعد از دیدن سند ازدواج به زوج های جوان غذا می‌دهد)

می‌گویم: سید جان من مطمئنم امام رضای جانم دوباره به ما از سفره ی با برکتشون روزی می‌دهند

می‌خندد می‌گوید: خانوم جان آخه ما یک بار گرفتم نمیشه که کد ملیمون ثبت شده.

می‌گویم: سید جان حالا ببین.

وارد بازرسی می‌شویم. 

اذن دخول بعد از بازررسی است. مشغول خواندن اذن دخول هستیم.

یک زوج جوان کنار هم هستند، مرد می‌زند به شانه ی‌ یار، می‌گوید: داداش شما ناهار خوردین.؟

یار می‌گوید: نه هنوز نخوردیم.

مرد جوان به خانم‌ش اشاره می‌کند، خانم‌ش از توی کیف‌ش دو تا فیش غذای حضرت در میاورد و می‌دهد به ما دو تا.

من دلم ضعف می‌رود برای این حجم از رئوف بودن ولی نعمت‌م...

ته دلم یک جوری می‌شود یار به شوخی  می‌گوید ، خانوم کاش از خداچیز دیگه ای میخواستی به واسطه ی امام رئوفمون

می‌خندم... و خدا می‌داند چه چیز هایی که از  آقا جانم نگرفته‌ام...

باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 135 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 2:11