تهی

ساخت وبلاگ

مامان بابا  عکسا هایشان را  می‌فرستند توی گروه...

مامان

بابا

کنار خانه ی خدا...

دلم برایشان پر می‌زند...برای دست های مامان...برای مریم گلی های  بابا گفتن...

اما..

تهِ تهِ دلم...

دلم می‌خواست آن جا باشم... کنار امن ترین نقطه ی دنیا...کنار  با آرامش‌ترین نقطه ی دنیا...بعدش چند صباحی از این روزمرگی هایم دل بکّنم بروم کنار خودِخودش، یکم برایش خودم را لوس کنم..تا بلکم آن قسمت از تنهایی وجودم که از او تهی ‌ست پر شود..

سید مهدی میگوید : مریم بیا به جای عروسی گرفتن بریم حج واجب...

و منی که نمی‌دانم موافقت کنم...مخالفت کنم...و سعی می‌کنم از جواب دادن طفره بروم...

خدایا آن که تو را دارد چه ندارد... و آن که تو را ندارد چه دارد؟...


باشد خدا......
ما را در سایت باشد خدا... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 16 مهر 1398 ساعت: 20:05