بعضی آدم ها وجودشان نور هست...
نور تا وقتی هست، کسی حضورش را درک نمیکند و بودنش برایش عادی میشود، چون میداند فردا حتما و حتما نور دوباره میآید...
اما اگر روز شد و نور نبود، و ظلمت و تاریکی همه جا را فرا گرفت، تازه آن موقع آدم میفهمد، چهقدر نور مهم بوده و او نمیدانسته، چه قدر برای ادامه ی زنذگی لازم بوده و نمیدانسته، چه کار ها میتوانسته در هنگام وجود نور انجام بدهد و نداده...
نور ...نور...
جمعه صبح بود ساعت ۸، سید مهدی جانم برایم پیامک زد، شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی را تسلیت میگویم...
دلم یک هویی فرو ریخت، مثل این که بخش بزرگی از نور را از دست داده باشم...
باورم نمیشد، بدو بدو کردم رفتم جای میز صبحانه، به مامان گفتم...مامان،حاج قاسم شهید شد...مامان یک هویی لقمه ی پنیر و گردو از دستش افتاد و شروع کرد به اشک ریختن...
با سید مهدی رفته ایم بیرون...جلوی رستوران نگه داشتیم...
میگویم..وای سید مهدی جانم، من اصلا دل و دماغ ندارم، میشه نریم؟ میگوید عه اتفاقا مریم سادات من هم همین طوریم، نگفتم شاید تو ناراحت بشی.
مسبرمان را کج میکنیم به سمت یک روضه ای در گوشه ی شهر...
خودمان را رساندهایم به یک روضه، روضه خوان عاشورا میخواند...رضه خوان روضه ی ارباب میخواند...دستم را میگذارم روی قلبم...احساس میکنم...چه قدر پرم از گریه و خالی نمیشوم...
دیروز با سید مهدی رفته ایم، دیدار سردار...برگشتهام، ولی احساس میکنم چهقدر پرم از گریه و خالی نمیشوم...
نهج البلاغه را باز کردم، همیشه مواقع استیصال مولا علی(ع) عجیب آرامم میکند...
ویژگی های مالک اشتر امیراامومنین...
((اما بعد، بندهای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم، که هنگام وحشت نخوابد، به وقت هراس به دشمن پشت نکند، و بر بدکاران از آتش دوزخ سخت تر باشد....))
مالک اشتر حضرت آقا تو چه قدر شبیه مالک اشتر مولا علی(ع) بودی...
احساس میکنم چهقدر پرم از گریه و خالی نمیشوم..
برچسب : نویسنده : cgoleyassf بازدید : 157